سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
شبکههای اجتماعی اینترنت و آدمهای مسخ شده!
جعفر بلوری در روزنامه کیهان نوشت:
انساناشرف مخلوقات است اما در همین انسان ظرفیتهای مثبت و منفی عظیمی نهفته است. انسان عادت میکند، فریب میخورد، میشود آموزشش داد، تربیتش کرد، این انسان ظرفیت این را دارد که اوج بگیرد و بشود از جمله اولیاءالله یا چنان سقوط کند که بشود خود شیطان. این انسان را گاهی میتوان طوری بار آورد که در اوج جهالت، احساس دانایی کند. دچار ترکیب عجیبی از «جهالت»، «حس دانایی» و «غرور» به طور توأمان شود. با استفاده از مجموعهای از عادات، تعصبات، تمایلات، کمبودها و عقدههای فرد، در کنار شیپورهای بزرگ تبلیغاتی و بمباران خبری، میشود چنین انسانهایی را پَروَرد.
با آمدن تکنولوژی و هجوم «افسار گسیخته» وسایل ارتباط جمعی و اینترنت به زندگی، آدم قرن ۲۱ که حالا به شدت هم تنبل شده، گاهی دیگر، زحمت فکر کردن را هم به خود نمیدهد. کتاب نمیخواند، تحلیل نمیکند، بستههای خبری «ساندویچی» و «کوچک شده» ای را که از قبل آماده شده میخواند. (در این باره توضیح خواهیم داد) و غالباً هم میپذیرد، یا اگر هم بیتوجه از کنارش میگذرد، آنرا به ضمیر ناخودآگاه خود در کنار هزاران بسته کوچک خبری دیگر میفرستد و تلنبار میکند. فکر میکند فراموششان کرده اما آنها فراموش نمیشوند.
چنین آدمی، زیاد فکر نمیکند، لزوماً با استدلالهای عقلی اقناع نمیشود، یا به سختی قانع میشود. شاید چون این روش سخت است و «فکرکردن درد دارد.» منطق و ملاک اولِ چنین «آدم تربیت شده» ای برای پذیرش یک مسئله، دیگر منطق و استدلالهای عقلی نیست، «گوینده» آن مسئله است. هنرپیشهای را دوست دارد، یا به دلیل توانایی بازیگریاش، یا به دلیل زیباییاش یا به دلیل جایزه بینالمللی که طی بازی در یک فیلم یا برای ساختن آن دریافت کرده است. چون این بازیگر یا رقاص، مطرب و خواننده و یا حتی مثلاً داور فوتبال، مجری تلویزیون و گزارشگر موفق را دوست دارد، حرفها و استدلالهایش را سوای از اینکه درست باشند یا غلط، «دوست دارد» آن هم نه فقط در حوزه تخصصی خود، که در «همه حوزهها»، «درست» و «حق» میداند. چرا؟ نه به خاطر اینکه خوب صغری کبری میچیند و استدلال میکند و فکر مخاطب را درگیر «حل مسئله» میکند، نه؛ چون «فقط» دوستش دارد. خوشگل است، خوب گل میزند، خوب گزارشگری میکند، خوب چهچهه میزند، خوب در نقشش فرو میرود و خوب فیلم بازی میکند! یا حتی چون اخلاق خوبی دارد! به قول داستایوفسکی، در رمان «برادران کارامازوف» برخی را میتوان با سلاح اخلاق (نه منطق) قانع کرد.... بخوانید:
هر روز علمای دینی میگویند، به مال دنیا نچسبید. تمام عمر خود را صرف جمعآوری مال دنیا نکنید. این دنیا محل گذر است. موقع مرگ یک ریال از این پولها را نمیشود با خود برد. کمی هم به آخرت خود بیندیشید. کمی هم برای دل خود، برای مردم، برای آخرت خود تلاش کنید. همه چیز پول نیست. این حرفهای منطقیِ دینی را همه از کارشناسان دینی بارها و بارها شنیدهایم، طوریکه همه آن را از حفظیم. سوای از اینکه گوینده این جملات کیست و چگونه آدمی است، این حرفها «درست و منطقی» هستند و ما مسلمانها به آن باور داریم. فرض بگیرید همین حالا شبکه تلویزیونی را عوض میکنید و یک کارشناس دینی را در حال تکرار این حرفها میبینید. یکی از آن آدمهایی که در بالا توصیفش رفت هم کنارتان نشسته و برنامه را میبیند. این صحبتهای درستِ، منطقی چقدر روی «آدم تربیت شده» نوشتار ما تأثیر میگذارد؟!
چندی پیش شنیدم استیو جابز، آن مخترع نابغه و فعال در حوزه کارآفرینی و مدیریت، حالا که متوجه شده، سرطان او را خواهد کشت، گفته من ثروت زیادی دارم. وقتی میبینم نمیتوانم این ثروت را بعد از مرگ با خود ببرم، با خود میگویم، ایکاش به یک نقطه از ثروت و دارایی که میرسیدم، تجارت و ثروتاندوزی را رها کرده و کمی به خودم میرسیدم. آدمی نباید فقط به فکر ثروتاندوزی باشد و… (چیزی شبیه به همان حرفهای روحانیون و علمای خودمان)
از میزان صحت این صحبتها اطلاع دقیقی ندارم اما دوستی که این ماجرا را برایم نقل قول میکرد میگفت، با خواندن این جملات اشک در چشمانم حلقه زد! گفتم چرا؟ پاسخش جالب بود، منطقش شبیه منطق همان آدم تربیت شده نوشتار ما بود! اما نه به خاطر اینکه این حرفهای درست را برای اولین بار بود که میشنید، او این جملات را از حفظ بود حتی بهتر و کاملتر از جابز در این حوزه اطلاعات داشت. فقط به این دلیل که این حرفهای تکراری و شاید حتی ناقص اما درست را «استیوجابز» گفته بود از ته دل و عمق جان میپذیرفت. کاری هم نداشت که این حرفها ناقص است، درست است یا غلط. اما مگر نه اینکه عقل حکم میکند، یک مبحث اخلاقی را از کارشناس اخلاق، یک موضوع ورزشی را از کارشناس ورزشی و یک موضوع هنری را از یک هنرمند بپذیریم؟ آیا «جابز» یک کارشناس دینی است؟! این یعنی برخی از آدمهای امروز، نگاه نمیکنند چِه میگوید، نگاه میکنند کِه میگوید! چون استیوجابز را دوست دارد، حرفش را قبول میکند! و این خطرناک است...
ملاک «حق یا باطل بودن» نباید دوست داشتن باشد. ملاک «قبول کردن» باید حق یا باطل بودن باشد. اینکه چون فلانی را دوست دارم، مواضع سیاسیمان یکی است، زیباست، خوب فیلم میسازد، خوب گزارش ورزشی ارائه میدهد، خوب چهچهه میزند، پس حق با اوست، غلط است. این یعنی، تباه شدن فضای نخبگانی، یعنی کشیدن مسائل کلان، حیاتی و مهم جامعه به کف خیابان و در بلندمدت یعنی، تباه شدن دموکراسی...
طبیعت انسانِ تربیت شده قصه ما گویا، بیش از اینکه تابع عقل باشد، تابع احساسات است، تابع عادات است. گویا برخی ما را عادت دادهاند به اینکه، تابع عقل نباشیم. اما چه کسانی و چگونه؟!
با «بمباران خبری»، با همان بستههای ساندویچی خبر و تحلیل که هیچگاه فکر نکردیم، در کجا پخت و پز میشوند! گاهی میبیند چند میلیون نفر از این یا آن پیامرسان خارجی استفاده میکنند. این یعنی بخش قابل توجهی از جمعیت ایران بنا به دلایل متعدد مثل کمکاری ما و پُرکاری آنها خوراک ذهنیشان از چنین پیامرسانهایی تأمین میشود. اما چند درصد از آنها تولیدکنندهاند؟! چند درصد مصرفکنندهاند؟ پاسخ این دو سوال تقریباً روشن است. تقریباً همه مصرفکنندهاند. اینکه این اخبار کجا و توسط چه کسانی تهیه و پخت و پز میشوند، سوال بسیار مهمی است؟!
شاید برای به دست آوردن چند رأی بیشتر، شاید هم از روی سادگی یا حتی حماقت و به خاطر برخی محاسبات غلط عدهای موافق سر و سامان گرفتن شبکههای اجتماعیِ بیدر و پیکر که بعضاً عقل، دین، ایمان، خانواده، اقتصاد، اخلاق و امنیت روانی جامعه را نشانه رفته نیستند. از نگاه این طیف، شبکههای اجتماعی هر چه بیدرو پیکرتر باشد، بدون محدودیتتر است و نداشتن محدودیت یعنی آزادی، و سرو سامان دادن به آن هم یعنی، مخالفت با آزادی! در چارچوب فکری این طیف، در چنین فضایِ بیسر و سامانی میتوان به هر وسیله و به هر قیمتی به هدف رسید. ذهنها را بمباران کرد حتی به قیمت تربیت شدن آدمهایی که نتوانند خوب فکر کنند، نتوانند احساس را از واقعیت تشخیص دهند. برای این طیف آدمهای «مسخ» شده مفیدند.
مسخ شده یعنی، کشورشان در یک جنگ جهانی واقعی توانسته بینی بزرگترین ابرقدرتهای عالم را به خاک بمالد، اما «حس» میکند، اوضاع افغانستان بهتر از کشور خودش است. در چنین فضایی، این آدم تربیت شده سرنوشت پیچیدهترین و مهمترین مسائل یک کشور را به زلف یک هنرپیشه، مطرب یا زیبا رو گره میزند و… فراموش نکنید، بسیاری معتقدند، ترامپ ماحصل شبکههای اجتماعی است!
اگر تا ۱۰ سال پیش با «سانسور» اخبار به افکار جهت داده و آدمهای مسخ شده تربیت میکردند تا به اهداف خود به هر قیمتی برسند، امروز با «بمباران خبری»، همان میکنند.
#از_یک_تا_چهل_میلیون_بشمار
حسین قدیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه، ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده، شانزده، هفده، هجده، نوزده، بیست، بیست و یک، بیست و دو، بیست و سه، بیست و چهار، بیست و پنج، بیست و شش، بیست و هفت، بیست و هشت، بیست و نه، سی، سی و یک، سی و دو، سی و سه، سی و چهار، سی و پنج، سی و شش، سی و هفت، سی و هشت، سی و نه، چهل، چهل و یک، چهل و دو، چهل و سه، چهل و چهار، چهل و پنج، چهل و شش، چهل و هفت، چهل و هشت، چهل و نه، پنجاه، پنجاه و یک، پنجاه و دو، پنجاه و سه، پنجاه و چهار، پنجاه و پنج، پنجاه و شش، پنجاه و هفت، پنجاه و هشت، پنجاه و نه، شصت، شصت و یک، شصت و دو، شصت و سه، شصت و چهار، شصت و پنج، شصت و شش، شصت و هفت، شصت و هشت، شصت و نه، هفتاد، هفتاد و یک، هفتاد و دو، هفتاد و سه، هفتاد و چهار، هفتاد و پنج، هفتاد و شش، هفتاد و هفت، هفتاد و هشت، هفتاد و نه، هشتاد، هشتاد و یک، هشتاد و دو، هشتاد و سه، هشتاد و چهار، هشتاد و پنج، هشتاد و شش، هشتاد و هفت، هشتاد و هشت، هشتاد و نه، نود، نود و یک، نود و دو، نود و سه، نود و چهار، نود و پنج، نود و شش، نود و هفت، نود و هشت، نود و نه، صد، صد و یک، صد و دو، صد و سه، صد و چهار، صد و پنج، صد و شش، صد و هفت، صد و هشت، صد و نه، صد و ده، صد و یازده، صد و دوازده، صد و سیزده، صد و چهارده، صد و پانزده، صد و شانزده، صد و هفده، صد و هجده، صد و نوزده، صد و بیست، صد و بیست و یک، صد و بیست و دو، صد و بیست و سه، صد و بیست و چهار، صد و بیست و پنج، صد و بیست و شش، صد و بیست و هفت، صد و بیست و هشت، صد و بیست و نه، صد و سی، صد و سی و یک، صد و سی و دو، صد و سی و سه، صد و سی و چهار، صد و سی و پنج، صد و سی و شش، صد و سی و هفت، صد و سی و هشت، صد و سی و نه، صد و چهل....... سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و یک، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و دو، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و سه، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و چهار، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و پنج، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و شش، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و هفت، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و هشت، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه، چهل میلیون!
خدایی خسته شدیم! من نویسنده از نوشتن این همه عدد و شمای خواننده از خواندنشان! تازه این فقط ۱۵۰ عدد از ۴۰ میلیون عدد بود! چیزی نشمردیم! بله! ما چیزی نشمردیم اما سال ۸۸ امنای همین مردم در مسجد و مدرسه و بازار و کوی و برزن، قریب ۴۰ میلیون عدد یعنی حدود ۴۰ میلیون رأی، شمارش کردند! کار آسانی است؟! کار سادهای است؟! ای بسا زن و مرد که چند شبانهروز، خواب خوش را بر خود حرام کردند تا هم رأی آن دخترک بالاشهرنشین رأیدهنده در حسینیه ارشاد شمارش شود و هم رأی آن پیرزن چادرگلمنگلی ساکن در کویر مزینان! و صدالبته ایران، تنها شمالشهر تهران نیست! که «همه جای ایران، سرای من است!» شگفتا! هنوز جماعت کثیری از این ۴۰ میلیون در صف صندوق آرا بودند، بلکه نوبتشان شود و رأی خود را بدهند که نامزد نامرد در خلال یک گفتوگوی رسانهای، خود را برنده انتخابات نامید! یعنی دبه درآوردن از همان روز اول! اینکه هنوز بسیاری از ۴۰ میلیون، در محل اخذ رأی باشند و هنوز چند ساعت مانده به پایان رأیگیری، تو ناگهان بیایی و خود را فرد پیروز انتخابات بخوانی! و شاخ و شانه بکشی؛ هم علیه نظام، هم علیه سازوکار انتخابات و هم علیه همه این ۴۰ میلیون! از قضا همین است دیکتاتوری! و همین است خود را بالاتر از قانون دیدن! و همین است تمرد و طغیان و فتنه!
تو وقتی وسط انتخابات و در شرایطی که هنوز چند میلیون از ۴۰ میلیون در صف رأیگیری هستند، میآیی و آن خوراک را برای دشمن فراهم میکنی، حتی حرمت رأیدهندگان به خودت را هم لکهدار کردهای! و علناً و عملاً ثابت کردهای لایق کاندیدا شدن در انتخابات نبودی! عناصری که تو را و توهم تو را و تقلب تو را و دروغ تو را باد کردند نیز! بعضیشان بارها و بارها با همین سازوکار- دقیقاً با همین سازوکار! - نماینده و بلکه رئیس مجلس و حتی رئیسجمهور شدند اما امان از آن روز که انتخابات را تنها به شرط فتح خود قبول کنی! و مردم تا آنجا برائت عزیز باشند که رأیشان تو یا نامزد مدنظر جنابعالی باشد! و الا حاضری بزنی زیر میز بازی! و تکرار کنی یا تَکرار کنی مرتب، خباثت خود را! و در آشکارترین وقاحت و بدترین سوءاستفاده از لطف و رواداری نظام، مردم را دعوت کنی به شرکت در همان انتخاباتی که ۸۸ آن بلا را آوردی سرش! و سر همه آن ۴۰ میلیون! والله جای نظام بودم، اقلاً این جریمه را برائت در نظر میگرفتم که از یک تا ۴۰ میلیون، بیوقفه بشمری! هم توی تَکراری و هم دوستان مکررتر از خودت! یکی از یکی واقعاً میخواهم بگویم؛ وقیحتر! ما حساب کردیم که اگر بخواهی از یک تا ۴۰ میلیون را در روزنامه چاپ کنی، میشود بالغ بر ۵۰ و بلکه ۶۰ و شاید حتی ۷۰ هزار صفحه روزنامه! اصلاً مگر قابل محاسبه است! عدد «یک» را راحت میشود تایپ کرد لیکن «سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه» خودش کلی عدد و کلمه است! و عدد قبلش نیز! و قبلیها نیز! حیف که اولاً ناظر بر حفظ محیطزیست، در بحران کاغذ بهسر میبریم و ثانیاً بشدت گران است همین کاغذ موجود در بازار و الا واقعاً قصد داشتیم امروز در سالگرد ۹ دی ۸۸ که فیالواقع پاسداشت همه آن ۴۰ میلیون رأی بود، اینگونه پاسداری کنیم از آن حماسه ملی که کل شماره امروز بشود نوشتن همه اعداد از میان یک تا ۴۰ میلیون!
هر چند هزار صفحه که میخواهد بشود! بلکه متوهمین، متنبه میشدند که چقدر کار زشتشان بزرگ بود! آری! پای همه این اعداد و همه این آرا، خون مقدس شهیدان ریخته شده! اشتباه است اگر فکر کنیم خون شهدا، تنها برای حفظ خاک بوده یا حفظ اسلام! آن قطرات سرخ، یکی هم برای این ریخته شد که ما همیشه انتخابات داشته باشیم! در امن و امان! که هم موافق بیاید رأی بدهد و هم مخالف! هم شمالشهری و هم جنوبشهری! همه! از روستایی گرفته تا آن سرباز لب مرز! حتی هموطنانمان در خارج! آیا آسوده است صندوق رأی را به همه واجدان شرایط رأی رساندن؟! و حتی رساندنش به همه آن آبادیها که تنها چند کیلومتر فاصله دارند با نقطه صفر مرزی! و بعد هم کار طاقتفرسای شمارش! آنهم با دست جماعتی از همین مردم! کجا وزارت کشور یا شورای نگهبان، این همه کارمند دارند که از پس شمارش همه اعداد آن حماسه ۴۰ میلیونی برآیند؟!
معلوم است که امنای خود مردم باید بیایند وسط! معلمان! فرهنگیان! خوشنامان! بعد تو بیایی و هنوز انتخابات تمام نشده، پرده برداری از اوج خباثتت! و هیچ هم راضی نشوی از راه قانون بروی! و مدام عِده و عُده به رخ نظام بکشی! و مردم را بیندازی به جان هم! و حماسه را فرو بکاهی در حادثه! و بلکه فتنه و آبروبری! و کامهای شیرین را تلخ کنی! که چی؟! که برنده انتخابات منم! و ۱۳ از ۲۴ بزرگتر است! حتی وقتی که هنوز مردم در صف رأی هستند! و یا آن متوهم بیچاره که آرایش حتی از آرای باطله هم کمتر بود! و آن وقت بنازم معرفت مرحوم هاشمی را که نهتنها آن نامه عاری از ادب را نوشت که بارها خواهان ابطال انتخابات شد! ابطال ۴۰ میلیون رأی! و ۴۰ میلیون عدد! که من همین جا دعوت میکنم از اهالی مطبوعات که حساب کنند دقیقاً چند صفحه روزنامه میشود! حتی حسابش هم به این راحتیها نیست! تو آن وقت مدعی شوی که چون با فلانی حال نمیکنی، پس ابطال انتخابات! ببخشید! مگر ما ۹۲ و ۹۶ مثلاً خیلی حال میکردیم با نامزد پیروز آن ۲ سال؟! الحمدلله تخلف هم اقلاً در ۹۶ کم نبود! رئیسی اما راه قانون رفت! قالیباف هم ۴ سال پیشش! و همه کسانی که رأی داده بودند به این ۲ نفر! پس حرف غلط یا اصلاً دروغ هیچ نامزدی در ایام تبلیغات، مجوز یورش به قانون نمیشود! با فلانی حال نمیکنیم هم! خوب یا بد، اکثریت مطلق یا شکننده مردم در ۹۲ و ۹۶ به آقای روحانی رأی دادند و نظام، هر ۲ بار هم رأی ایشان را خواند! و مگر ۲ بار رأی خود مرحوم هاشمی را نخواند؟! و مگر باز ۲ بار رأی رئیسجمهور بعدی را نخواند؟! آیا آقای «خ» با سازوکار انتخابات در کشور افغانستان یا گینه یا اصلاً بگو فرانسه، برای ۲ مرتبه رئیس قوه مجریه شد؟! طرفه حکایت اینجاست که امروزهروز، باز این نظام مظلوم جمهوری اسلامی است که از قانونی بودن ریاستجمهوری آقای روحانی دفاع میکند، حتی در برابر کسانی که از رأی دادن به شیخ سرخهای پشیمان شدهاند و عوض تلنگر به رأی خود، از نظام گله میکنند که چرا این است اوضاع؟! اوضاع هر چی هست، آقای روحانی رئیسجمهور قانونی و رأی خود مردم است.
۸۸ هم فرد پیروز، قانونی بود و رأی مردم بود. و دفاع آن روزهای خامنهای از قانون بود! مثل الان! رأی مردم، بازیچه دست فتنهگران نیست که روزی عزیز باشد و روزی ذلیل! با این همه اما رهبر انقلاب زیر بار بدعت ابطال انتخابات نرفتند و به نامه سرگشاده، وقعی ننهادند! خامنهای، همان خامنهای است! عوضیها توهم نزنند رهبر ما عوض شده! خامنهای در دوم خرداد و همه آن انتخاباتهای بعد، هم پای کل آرا ایستاد و هم پای فرد پیروز! مکرر در سال ۸۸ و حتی ۸۹ دعوت کردند حضرت آقا که اگر کسی بر فرض اعتراضی هم دارد، از راه قانون برود لیکن جماعت با این شعار، خیلی خوب خودشان را لو دادند: «انتخابات، بهانه است؛ اصل نظام نشانه است!» اصل همان نظام که هم پای رأی مردم به هاشمی ایستاد و هم الیآخر! اصل همان نظام که زمینهساز حماسه ۴۰ میلیونی شد! اصل همان نظام که حتی از مخالف هم دعوت به شرکت در انتخابات میکند! این یک روحیه و منش و روش است؛ یکی هم آن است که فتنهگران در ۸۸ کردند! و بعدها خودشان گفتند «تقلب، اسم رمز آشوب بود!» بله! این اعتراف اما آیا تحریمهایی که فتنه باعثش شد را هم قادر است لغو کند؟! و آیا قادر است جان مجدد ببخشد به شهدایی چون «غلامکبیری» و «ذوالعلی»؟! چه مینویسم که حتی خون آن ۳ کشته کهریزک هم در اصل پای کسانی است که ادعای دروغ «تقلب» برایشان، هیچ نبود الا «اسم رمز آشوب»! القصه!
اوج مهر و مهربانی نظام ما را ببین که از آن جماعت متقلب، بعضی شدند وکیل و برخی وزیر و حداقل یکی هم چند صباحی شهردار شد! آن وقت جمهوری اسلامی باید درباره موضوعاتی چون «حقوق بشر» شرمنده فرانسه باشد! حتی شرمنده ترکیه اردوغان که دیدیم چه کرد با آشوبگران! دیروز هم این را نوشتم؛ یکی آن بالا هست اما که هوای ما را داشته باشد! و او بود که از قطرههای هیچ، اقیانوس ۹ دی ساخت! ۹ دی همان روزی بود که مردم، یکیک آن ۴۰ میلیون عدد را شمردند! و سینه سپر کردند برای همه آن اوراق الحق بهادار! و اعلام کردند؛ جمهوری اسلامی در راه حفاظت از آن ۴۰ میلیون عدد و رأی، هرگز تنها نیست! و کاملاً اتکا دارد به ملتش! آری! ما ملت جمهوری اسلامی هستیم! ملت نستوه ایران! رأی ما سوای بیعت ماست! ما شاید روزی از رأی به این و آن، نادم شویم اما پای بیعتمان با نظام هستیم! ۹ دی لیله..القدر دفاع از مردمسالاری دینی بود! و اینکه داعیهداران ابطال انتخابات، هیچ غلطی نمیتوانند بکنند! حتی اگر هیلاری کلینتون و باراک اوباما پشتشان باشند! آن روزها ما متکی به خدا بودیم و این روزها هم! آن روزها هنوز حججی زنده بود! و هنوز حتی احمدیروشن زنده بود! زیاد بودند از تبار آسمانیها در یومالله ۹ دی! گویی همه شهدا بودند! همه بچههای دوکوهه و مهران و بازیدراز و فکه و شلمچه! اجنبی شرط بسته بود روی تنهایی علی اما معلوم شد که «ما اهل کوفه نیستیم»! لذا نه رهبرمان تنها ماند و نه آن ۴۰ میلیون رأی! اگر ۹ دی نبود، ای بسا ما دیگر نمیتوانستیم انتخاباتی برگزار کنیم! ۹ دی، مهر ختامی بود بر پیشانی چرک مدعیان ابطال انتخابات! ۹ دی، اتمام حجت بود! باز هم اگر دشمن در این مرز و بوم فتنه کند، پاسخش از همان جنس ۹ دی است! حدوداً ۱۰ سال گذشت! روز ۹ دی ۸۸ ما در این فکر بودیم که انشاءالله کربلای ۵ بماند اما خدا راهپیمایی ما را تا خود کربلا امتداد داد! از آن جماعت، یکی شد احمدیروشن و دیگری حججی! دشمن اما هنوز درگیر مکان دقیق نارنجک حسین فهمیده است! گمانم به تانک نزد! زد به مخت! آری! زد به مخت که این همه عقبی از روزگار!
۸۸، هفتهای نبود که هفته بعدش روز سقوط جمهوری اسلامی نباشد اما اوباما در خواب هم نمیدید که قریب ۱۰ سال بعد، ما در سوریه باشیم و آمریکا در انزوا! آقای اوباما! ژنرال سلیمانی چطوری میرود عراق و ترامپ چطوری؟! خانم کلینتون! چقدر رجز خواندی برای ما ۹ سال پیش! فردای ۹ دی، خوب یادم هست که مصاحبه کردی و گفتی؛ «قبول نیست! این یک راهپیمایی حکومتی است!» و من جوابت را اینگونه دادم؛ «تا وقتی حاکم، علی است، همه راهپیماییهای ما حکومتی است!» من الان هم بر همان موضع قبلی هستم! تو اما کجایی؟! دنیا امثال مرا به قاسم سلیمانی میشناسد و تو را به مادری داعش! عالی مچ فرزندانت را خواباند، سردار ما! عالی مچ کاخ سفید را خواباند یومالله ۹ دی ما! چشمبسته غیب گفتی! و چقدر هم درست! بله! یک راهپیمایی حکومتی بود ۹ دی! و قدر مسلم، کاخ روسیاه سفید، باز هم از کلمهکلمه «بیت رهبری» سیلی خواهد خورد! ما فرار آمریکا از تمام این دنیا را هم خواهیم دید! فرار از شام، استعاره بود! ما مرگ آمریکا را خواهیم دید! گفته بودیم ۹ دی، فراوان که «مرگ بر آمریکا»!
اما و اگرهای بازگشت محور عربستان به دمشق
صابر گلعنبری در روزنامه خراسان نوشت:
ماه پایانی سال ۲۰۱۸ شاهد تحولات بزرگی در تعدادی از پروندهها و بحرانهای منطقهای است؛ هم در بحران یمن و هم در بحران سوریه. در این میان، رویدادها و اتفاقات مرتبط با مسئله سوریه با توجه به تأثیرات و پیامدهای قابل توجه آن در آینده بیشتر حائز اهمیت است. در این حوزه، دو اتفاق بزرگ روی داده است. نخست از سرگیری روابط میان محور عربی هم پیمان با عربستان سعودی با دولت سوریه است و دیگری اعلام آمریکا مبنی بر عقبنشینی از سوریه.
واقعیت این است که مواضع و سیاستهای محور عربی سعودی در قبال نظام سوریه یک سالی است که دستخوش تغییر شده و بازگشایی سفارتخانهها و سفر مقامات عربی به دمشق دو هفته اخیر در واقع برون داد این چرخشی است که در طول یک سال گذشته اتفاق افتاده است. البته همپای این چرخش عربی، ترکیه و پایتختهای غربی به ویژه آمریکا نیز مواضع خود را تعدیل کردند. یک سال و اندی است که دیگر این کشورها مثل گذشته هیچ سخنی از رفتن بشار اسد رئیس جمهور سوریه به میان نیاوردهاند و بر عکس آن اظهارنظرهای مقامات عربی و غربی در این مدت نشان از این داشت که با ماندن اسد در قدرت کنار آمده و سیاستهای خود را به دلایل مختلفی در قبال دولت سوریه تعدیل کردهاند. اگر به گذشته نزدیک نگاهی بیندازیم، میبینیم که این تغییرات یک شبه اتفاق نیفتاده است. در اوت ۲۰۱۷ عادل الجبیر به مخالفان سوری گفت که بشار اسد در قدرت میماند و به دنبال راه حل دیگری باشند و ژوئن گذشته هم امارات تعلیق عضویت سوریه در اتحادیه عرب را اشتباه خواند. در همین ماه هم، علی محمد بن حماد شامسی معاون رئیس شورای عالی امنیت ملی امارات به دمشق رفت. سپتامبر گذشته هم خالد بن احمد آل خلیفه وزیر خارجه بحرین با ولید معلم همتای سوری خود در حاشیه سی و هفتمین دوره مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک دیدار و گفت وگو کردند. در همین حال هم ارتباطات میان دولتهای مصر و سوریه با وجود بسته بودن سفارت قاهره در دمشق همواره وجود داشته است. آنچه به تازگی اتفاق افتاده است، آشکار شدن این چرخش نیمه پیدا و پنهان طی یک سال گذشته است. عمر البشیر رئیس جمهور سودان با سفر "هدفمند" خود به دمشق در شانزدهم دسامبر این چرخش عربی را وارد مرحلهای کاملاً آشکار کرد. البته ناگفته نماند که خود سودان با وجود قطع روابطش با تهران از ۲۰۱۶ همواره از شروع بحران سوریه در ۲۰۱۱ روابط خود با نظام سوریه را حفظ کرده و مواضع نرمی در قبال آن داشته و خیلی جاها هم از آن حمایت کرده است. از این جهت، سفر بشیر تحولی در روابط خارطوم - دمشق محسوب نمیشود، اما تحولی در روابط عربی سوری بود. وی با هماهنگی عربستان به آنجا رفته بود و اصلاً بدون این موافقت امکان نداشت چنین ریسکی بکند. وی با توجه به روابط حسنهاش با سوریه برای این مأموریت عربی انتخاب شده بود تا با سفر خود دوره جدیدی از روابط عربی سوری را کلید بزند. متعاقب سفر بشیر در فاصله زمانی کوتاهی اتفاقاتی چون بازگشایی سفارتخانههای امارات و بحرین، سفر علی مملوک رئیس دفتر امنیت ملی سوریه به مصر، اظهارات پادشاه اردن درباره لزوم بازگشت امان و دمشق به دوران گذشته، تلاشها برای بازگشت سوریه به اتحادیه عرب و نخستین پرواز از دمشق به تونس روی داد که همگی نشان میدهد رئیس جمهور سودان به نمایندگی از محور عربی سعودی به سوریه سفر کرده بود. در آینده نزدیک نیز احتمال دارد که مصر و کویت سفارت خود را در دمشق بازگشایی کنند و اردن هم سطح روابط دیپلماتیک خود را به کاردار یا سفیر ارتقا بخشد و رئیس جمهور موریتانی نیز به سوریه سفر کند. در این میان، با وجود اینکه ریاض در قبال این تحولات رسماً سکوت پیشه کرده است، اما هیچکدام از اتفاقات پیشگفته به دور از آن روی نداده است و عربستان در واقع پشت پرده این چرخش بزرگ عربی است. عوامل متعدد محلی، منطقهای و بینالمللی در این مسئله دخیل است که مهمترین آنها سه عامل است:
۱ پیشرفتهای میدانی گسترده ارتش سوریه و شکستهای بزرگ مخالفان سوری مورد حمایت کشورهای عربی در دو سال اخیر و در نتیجه آن سیطره مجدد دولت سوریه بر مناطق گستردهای که تحت کنترل مخالفان بود و هم اکنون این مناطق به ۱۰ درصد از مساحت ۱۸۵ هزار کیلومتری سوریه تقلیل یافته است.
۲ شکاف بیسابقه در جبهه حامیان عربی مخالفان سوریه در نتیجه بحران عربی خلیج فارس میان قطر و سه کشور عربستان، امارات و بحرین. البته مصر هم در این بحران در کنار این سه کشور حضور جدی دارد. این شکاف تأثیر خود را بر خیلی از بحرانهای منطقهای به ویژه بحران یمن و سوریه بر جای گذاشت.
۳ در چند سال گذشته و به ویژه در ماههای اخیر روابط میان کشورهای عربی به ویژه عربستان و روسیه پیشرفت ملموسی داشته است. این عامل نقشی غیر مستقیم اما مؤثر در از سرگیری روابط این کشورها با سوریه داشته است. در قضیه ترور جمال خاشقچی هم مسکو برای ریاض سنگ تمام گذاشت و تمام قد حمایت کرد. از این رو، میتوان این رویکرد را هم تا حدودی متأثر از این مسئله دانست و عربستان به نوعی میخواهد در قبال روسیه ادای دین کند.
با وجود اینکه این تحولات به معنای اعتراف این کشورها به شکست سیاست قبلی خود در قبال سوریه و پیروزی برای ایران محسوب میشود، اما باید دید چه اهداف و انگیزههای واقعی در پشت این تحرکات قرار دارد؛ به ویژه اینکه در کنار آن نه تنها تنشها میان ایران و عربستان کاهش نیافته، بلکه افزایش هم یافته است. بر کسی پوشیده نیست که سیاست ریاض و دیگر کشورهای عربی نزدیک به آن در سوریه در چند سال گذشته و کمک این کشورها به مخالفان بشار اسد به نوعی در چارچوب تقابل موجود میان عربستان و ایران بود، اما هم اکنون که تحولات نظامی میدانی و در نتیجه آن تحولات سیاسی داخلی در سوریه مسیر دیگری را طی میکند که در نتیجه آن قدرت نظام سوریه تثبیت شده است، محور عربی سعودی تلاش میکند با نزدیک شدن به بشار اسد مانع نفوذ هر چه بیشتر ایران در این کشور شود. البته در این میان به نظر میرسد که هدف صرفاً ایران نیست، بلکه ترکیه نیز در دایره اهداف این محور میگنجد و چه بسا در درجه اول اهمیت هم قرار دارد. از این منظر، تلاشهای اخیر مصر برای میانجی گری میان کُردها و دولت سوریه قابل تأمل است. مصر، عربستان و امارات در تقابل با نفوذ ترکیه در سوریه روی کُردهای سوری حساب باز کرده و در این سالها هم کمک مالی و نظامی به آنها کردهاند.از سوی دیگر، همزمانی این سفرها و بازگشایی سفارتخانهها با اعلام تصمیم آمریکا مبنی بر خروج نیروهای آمریکایی از سوریه این گمانه را تقویت میکند که این رویدادها میتواند در قالب یک پروژه هماهنگ با واشنگتن باشد. در همین حال هم چند روز قبل دونالد ترامپ در توئیتی تاکید کرد که عربستان پذیرفته است که بازسازی سوریه را تأمین مالی کند. آمریکا که از ۲۰۱۱ مواضع خصمانهای علیه دولت سوریه داشته و همواره خواهان کنار رفتن بشار اسد بود، حال باید دید چطور و با چه انگیزهای به دنبال بازسازی مناطق تحت حاکمیت دولت سوریه است و با عربستان هم درباره تأمین مالی آن صحبت کرده است؟
درسهای همیشگی ۹ دی
حسن رشوند در روزنامه جوان نوشت:
در شرایط امروزی که نظام ما با انواع تهدیدات و مشکلاتی مواجه است، قطعاً حماسه بزرگ ۹ دی میتواند الگوی مناسبی در بخشهای مختلف کشور برای عبور از مشکلات و خنثی کردن توطئههای دشمنانی باشد که برای چالش آفرینی در مسیر پیشرفت ایران اسلامی هر روز نقشه کشیده و اقدام به طراحی عملیات میکنند.
۱- صیانت از اقتدار نظام: یکی از مهمترین اهداف دشمن علیه جمهوری اسلامی در شرایط کنونی، تخریب اقتدار نظام در جامعه است. اقتدار بهمعنای قدرت مشروع است، یعنی اعمال قدرت یک نظام سیاسی که از سوی شهروندان آن پذیرفته میشود، هرچند خلاف اراده بخشی از شهروندان باشد. در شرایط کنونی رسانههای فارسیزبان امریکایی و اپوزیسیون مورد حمایت آنان، سعی میکنند جمهوری اسلامی را در نزد ملت ایران آنهم در آستانه ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی، ناکارآمد و رو بهبحران معرفی کنند تا مردم در مقابل تصمیمات و اراده حاکمیت ایستادگی کرده و علیه آن دست به اقدامات خیابانی بزنند. حماسه ۹ دی این درس را میدهد که باید با قاطعیت و تلاش جهادی در مقابل هرگونه تخریب حاکمیت سیاسی و وجهه نظام ایستادگی کرد و البته در چگونگی ایستادگی برخلاف آنچه برخی دولتهای مدعی دموکراسی در غرب همچون نظام حاکم بر فرانسه نسبت به شهروندانش انجام میدهد باید تلاش کرد. اقدامات از جنس اقدامات رسانهای، حل مشکلات اقتصادی مردم، برخورد قاطع با مفسدین اقتصادی، برخورد قاطع با عناصر نفوذی و… را شامل میشود، اما موضوع اصلی این است که هرگونه انفعال در مقابل تخریب اقتدار نظام، پیامدهای خطرناکی را در سرنوشت ملت یکپارچه ایران دارد، باید توجه داشت که مردم ایران اساساً زمینه پذیرش اقتدار نظام را دارند. بنابراین در گام اول هیچگونه حرکتی با هدف تغییر نظام سیاسی از سوی مردم ایران آغاز نخواهد شد و این حرکتها حتی با وجود نضجگرفتن از سوی دشمن خارجی، نمیتواند بهسادگی در جامعه ایران پا بگیرد، ازاینرو دفاع مقتدرانه از حاکمیت سیاسی و حتی برخورد قاطع با معترضان اقتصادی که متأثر از رسانههای بیگانه خواستههای سیاسی را فریاد میکنند، موضوعی است که اهمیت راهبردی در حفظ سرنوشت همه ایرانیان، چه انقلابی و چه غیرانقلابی، دارد. گزاره اصلی در دفاع از حاکمیت، ترویج وحدت دولت-ملت و حفظ انسجام سیاسی جامعه است.
۲- ضرورت حفظ امنیت کشور: حماسه ۹ دی به ما میگوید که مردم ایران حساسیت ویژهای برای بحث امنیت ملی دارند، بهویژه در قیاس امنیت جمهوری اسلامی ایران بابیثباتی و ناپایداری امنیتی در کشورهای منطقه و این موضوع در شرایط کنونی که دشمن تلاش زیادی میکند تا پایههای امنیت جمهوری اسلامی، همچون توان موشکی ایران را زیر سوال ببرد، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، بنابراین افزایش ضریب امنیت کشور و مهمتر از آن، آگاهسازی مردم از این سرمایه و امتیاز کمنظیر در غرب آسیا، سبب افزایش اعتماد آنان به نظام و از بین رفتن شکاف حاکمیت -دولت می-شود.
۳- مردم پایه بودن انقلاب اسلامی: حماسه ۹ دی و خنثی کردن فتنه ۸۸ با حضور گسترده مردم رقم خورد و مروری بر بیانات مقام معظم رهبری در اینباره همواره تأکید ایشان بر نقش مردم را نشان میدهد. یکی از درسهای بزرگ این حماسه در این است که اساساً حاکمیت دینی با حضور مردم ممکن میگردد. مفهوم «حضور مردمی» یکی از مفاهیم اساسی در اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری است و ایشان در بسیاری از بیاناتشان، حضور مردم در حوزههای مختلف نظام سیاسی را عامل موفقیت کشور میدانند. این حضور هم بهصورت جمعی معنا مییابد و حماسههایی نظیر ۹ دی را خلق میکند و هم بهمعنای مردمیسازی حیطههای مختلف نظام، ازجمله حوزه اقتصاد و فرهنگ است و این مهم جزو مبانی فکری مقام معظم رهبری محسوب میشود، نکته مهم اینکه حضور حماسی مردم و حضور نهادمند آنان در ساختار سیاسی کشور رابطهای متقابل با هم دارند، یعنی اگر خواهان حضور حماسی آنان در صحنههای دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی هستیم، باید ساختار و نهادهای نظام نیز رویکرد مردمی داشته و مردم احساس کنند که ساختار نظام، و قوای سهگانه، خواستههای آنان را پیگیری میکنند. در شرایط کنونی که مردم با مشکلات اقتصادی مواجه هستند، راه دفاع از حماسه ۹ دی، حل مشکلات اقتصادی مردم است.
۴- توجه به جنگ رسانهای دشمن: فتنه ۸۸ و حماسه ۹ دی از یک منظر صحنه رویارویی جنگ روانی دشمن با اعتقادات سیاسی و دینی مردم ایران بود. هرچند در توسعه و گسترش این فتنه، رسانههای فارسیزبان خارجی نقش زیادی ایفا کردند و بیبی سی فارسی عملاً خبرنگاران خود را وارد اغتشاشات خیابانی کرده بود، اما دیدیم که این جنگ گسترده روانی در مقابل باور و اعتقاد دینی - سیاسی جامعه ایران در ۹ دی رنگ باخت. در شرایط کنونی نیز جنگ روانی دشمن بیش از هر زمانی گسترش یافته است، مقابله با این جنگ روانی تنها با افزایش اعتقادات دینی - سیاسی ممکن است. طبیعی است که جنگ رسانهای دشمن با همه گستردگی در مقابل افراد صاحب بصیرت و معنویت رنگ میبازد و از این جهت که سرمایههای امریکا، صهیونیسم و اعراب وابسته را هدر میدهد، برای آنان و فرد تاجری همچون ترامپ ضرر بزرگی خواهد بود. از این رو، دعوت جامعه به مطالعه آنچه در فتنه ۸۸ گذشت، دوری از قضاوتهای عجولانه و رعایت اخلاق دینی، بصیرت مردم را در وقایعی همچون فتنه ۸۸ افزایش داده و آنها از گرفتار آمدن در حوادث مشابه و در مقاطع دیگر باز میدارد.
۵- فصل الخطاب بودن سخنان مقام معظم رهبری: یکی دیگر از درسهای حماسه ۹ دی که برگرفته از تجربههای ۴۰ ساله انقلاب اسلامی است و برای امروز و فردای صحنههای انقلاب اسلامی بهکار خواهد آمد، توجه به رهنمودها و هشدارهای رهبری و فصل الخطاب بودن سخنان ایشان در همه زمینهها بهویژه در هنگامه فتنههاست. کارکرد مهم جایگاه رهبری در چنین مواقعی آن است که ضمن توجه و ارجاع دادن همگان به قانون و مقررات کشور، میتوانند آرامش سیاسی و انسجام ملی را در سطح کشور تثبیت نمایند. در این رابطه اکنون که کشور با جنگ اقتصادی دشمن مواجه است، یکی از مهمترین راهکارهای اساسی برای غلبه بر حل مسائل داخلی، اهتمام به اجرای رهنمودهای رهبر معظم انقلاب است. بیاعتمادی به دشمن، حل مشکلات اقتصادی از طریق ساز و کارهای اقتصاد مقاومتی و بهرهگیری از ظرفیتهای داخلی مسیری است که رهبر معظم انقلاب اسلامی برای مرتفع ساختن مشکلات کنونی کشور ارائه کردهاند.
ضرورت بازشناسی عناصر فتنه
محمود فرشیدی در روزنامه رسالت نوشت:
حوادث اخیر فرانسه به روشنی ثابت کرد که مدعیان دموکراسی با مخالفان خود شدیدترین برخوردها را دارند و با شناسایی تمام کسانی که کوچکترین ارتباطی با مخالفان داشتهاند، همگی را به شدت مجازات و سرکوب مینمایند، اما نظام اسلامی در برخورد با مخالفان به حداقلهای ضروری و دانهدرشتها اکتفا میکند، چراکه هدفش حداکثر تلاش برای هدایت انسانها و فرصت دادن به خطاکاران است تا شاید دست از خیانت و تخریب و توطئه بردارند. شاهد این واقعیت عملکرد نظام اسلامی در برخورد با عموم خطاکاران و قانونشکنان بخصوص مخالفان نظام و براندازان و فتنهگران طی چهل سال گذشته است. کما اینکه در هر یک از توطئهها و فتنهها میتوان رد پای کسانی را سراغ گرفت که در توطئههای قبلی نیز به نوعی دست داشتهاند و از فرصتی که نظام اسلامی برای توبه به آنان داده و بسیاری از آنان را از سر اغماض تحت تعقیب و مجازات قرار نداده بود، سوءاستفاده کردند. به عنوان آخرین نمونه باید به فتنه نهم دیماه اشاره کرد که بازماندگان ضدانقلاب، منافقین، فتنه تیر ۷۸، فتنه سیدمهدی هاشمی و… در آن نقش فعال ایفا نمودند و با توطئه دشمن همصدا شدند.
لذا از تجربیات سالهای گذشته باید این درس را آموخت که لازمه پیشگیری از شکلگیری فتنههای آینده، رصد تحرکات سیاسی پیدا و پنهان اینگونه عوامل فتنههای گذشته و به طور خاص فتنه نهم دیماه میباشد و ازجمله تحرکات آنان در شرایط کنونی، جوسازی و تبلیغات برای رفع حصر و زمینهسازی برای ورود سردمداران فتنه به صحنه سیاسی کشور میباشد و با نامهنگاری و سخنرانی و اشک تمساح ریختن میکوشند به افکار عمومی این مطالبهگری را القا نمایند. البته تجربه نشان داده است که هدف واقعی آنان دلسوزی برای سردمداران فتنه نیست، زیرا هرگاه زمینهای در جهت ایجاد تخفیف مجازات برای آن سردمداران فراهم میشود، همین مدعیان مطالبهگر، اوضاع را برهم میزنند و مانع ایجاد میکنند بلکه هدفشان مظلومنمایی و گسترش موج انتظار در جامعه برای رفع حصر و موانع است تا در نهایت با ایجاد نارضایتی به دلیل برآورده نشدن آن انتظارات، این موج را به نفع اهداف سیاسی خویش مصادره نمایند.
هدف بعدی چهبسا سازماندهی فتنهای دیگر باشد، یعنی تکرار همان خیانتی که مقصدش ایجاد شکاف بین مردم و نظام و پیاده کردن الگوی انقلابهای رنگی مورد نظر آمریکا بود. البته برخی از کسانی که در شکلگیری فتنه ۸۸ نقش داشتند، پس از انتخابات دوره بعد بر مسندهای قدرت تکیه زدند و صدالبته هیچگونه اعتراضی هم به صحت انتخاباتی که موجب پیروزیشان گشت، نکردند، اما اینک با گذشت چند سال از تصدی قدرت، طبیعی است که مردم کارنامه عملکرد این مسئولان را مورد ارزیابی و ملاک گزینش خود در انتخاباتهای آینده قرار میدهند. بر همین اساس، یکی از مهمترین اهداف مطالبهگران مور بحث هم فرار از پاسخگویی با تغییر صورت مسئله میباشد، یعنی به جای آنکه صادقانه علت بسیاری از ناکارآمدیها را ناتوانی و ضعف مدیریت خود بیان نمایند، راهحل مشکلات کشور را در موضوعاتی دیگر ازجمله تغییر ساختار نظام یا رفع حصر و نظایر آن عنوان میکنند.
به عنوان نمونه نظریهپرداز داخلی و مرد هزاردستان فتنه که سالهاست در جهت براندازی نرم نظام اسلامی و حاکمیت سکولاریسم و دموکراسی غربی در کشور ما تلاش میکند، اینک به جرأت در جمع یاران خود بیان میدارد که ساختارهای کشور را قبول ندارد و باید مدلهای جدیدی را تعریف کرد، باید اصل ساختار (بخوانید ولایت فقیه) را هدف قرار داد، زیرا برای بعد ضمانتی وجود ندارد و دیکتاتوری پیش میآید.همچنین نظریهپردازان داخلی فتنه که مشاهده میکنند مدیریت چندساله برخی عوامل وابسته به آنان فشارهای اقتصادی کمرشکنی بر مردم وارد ساخته و نارضایتیهای مردم را به اوج رسانیده است، با برنامهریزی برای انتخابات آینده، تلاش میکنند از مسئولین مورد حمایت خود در انتخابات گذشته تبری بجویند و مدعی شوند که هیچ نقشی در اداره امور کشور نداشتهاند و میگویند باید علیه وضع موجود، موضع بگیریم ومجلس را متحول و فضای کشور را در دست بگیریم. به طور کلی تجربه چهل سال گذشته نشان میدهد که دشمنان و عناصر برانداز و مخالف با نظام اسلامی، منافقانه عمل میکنند یعنی در پوشش شعارهای خوشآب و رنگی نظیر دموکراسی، آزادی، اصلاحات، حقوق زنان و نظایر آنها، اهداف براندازانه، قدرتطلبانه و سودجویانه خود را قبل از رسیدن به قدرت پنهان مینمایند و همین مسئله تشخیص حق را از باطل دشوار میسازد و زمینه گرایش عدهای ناآگاه به آنان و شکلگیری فتنه را فراهم مینماید. بنابراین، رسانهها مسئولیت سنگینی در روشنگری جامعه دارند و باید ریشه مشکلات جامعه و نقش مدیران غرب زده و منفعتطلب را در پیدایش این مشکلات، شفاف نمایند تا مردم همانند نهم دیماه و دیگر لحظات حساس کشور، هوشیارانه و با بصیرت در صحنه حضور داشته باشند و نهتنها فتنهها را خاموش کنند، بلکه مانع شکلگیری زمینههای فتنه و تحقق اهداف شوم دشمن شوند.
روایت بهداشتی از شفافیت
حامد وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
۱- مراد از شفافیت در این پاره، شفافیت فرآیندها و نحوه توزین سرمایهها (ی سیاسی، اقتصادی و…) در یک ساختار است. یعنی یک ساختار را وقتی شفاف مینامیم که بتوانیم بر فرآیندهای آن نظارت کامل داشته باشیم. فرآیندهایی که هم قدرت را تقسیم میکند و هم ثروت را توزین میکند. در واقع، فرآیندهای تصمیمگیری در یک ساختار شفاف باید پیشبینیپذیر باشد.
۲- بدیهی است هرچه ساختارها بزرگتر باشند، فرآیندهای آن پیچیدهتر و اطالهبرانگیزتر است. در واقع در ساختارهای بسیار بزرگ، مانند «حکومت»، امکان نظارت بر همه جزئیاتِ فرآیندهای آن وجود ندارد. یعنی نمیتوان بر تمام طول فرآیندها نظارت کرد. یعنی تمام خط تولیدِ تصمیم، به احصای چشمان ناظران در نخواهد آمد. اما آیا این به معنای امتناع شفافیت است؟ یعنی پیچیدگی و بزرگی ساختارها، آنها را از شفافیت معاف میکند؟
۳- باید میان شفافیت و نظارت (به معنای دیدن) تفاوت دامنه قائل بود. ما بعضاً میتوانیم چیزهایی که نمیبینیم را هم پیشبینی کنیم چراکه فرآیندهای عملکردهای آن برایمان شفاف است. بهطور مثال، ما میتوانیم پیرامون یک تصادفی که در صحنه و لحظه رخ دادنِ آن نبودهایم، دست به قضاوت بزنیم. روایت و قضاوت ما در مورد تصادف، تحت «شرایطی» میتواند صائب باشد. آن شرایط، به اجمال، آگاهی از فرآیندهای عملکردهای مرتبط با تصادف (عملکرد راننده، عملکرد خودرو) و پارهای از دادههای محیطی است. یا به طور مثال اگر مهندس خط تولید یک کارخانه از روی خروجی محصول کارخانه متوجه شود که خط تولید آن کارخانه خطا میکند، در شرایطی میتواند تشخیص دهد کدام قسمت از فرآیند تولید دچار اشکال شده است.
«شفافیت» دقیقاً به معنای تمهید آن «شرایط» است. هرچه این شرایط بتواند پیشبینیهای ما را دقیقتر و رواتر کند، ساختارِ منظور، شفافتر است. به طور مثال اگر ما شش قسمت از خط تولید را مانیتورینگ کرده باشیم، بسیار بهتر از زمانی که فقط بر ورودی و خروجی تولید نظارت داریم میتوانیم تشخیص دهیم که کدام قسمت از فرآیند دچار اخلال شده است. قطعاً اگر تعداد مانیتورینگها بیشتر و جایگذاری آنها دقیقتر باشد، شفافیت بیشتری محقق شده است.
۴- قسمتهای مانیتور شده و مقاطعِ برکشیده شده فرآیندها، اگر بتواند تمام نقاط بلاخیز و فسادخیز ساختار را احصا کند، شفافیت به طور کامل محقق شده است. در این شرایط هرگونه اخلال و فسادی که رخ دهد، در مانیتورهای ما به همراه آدرس آن نشان داده میشود.
۵- اکنون و با این توضیح مختصر میتوان بهراحتی دریافت که کدام طرحها میتواند شفافیت را محقق کند. بهطور مثال، طرح شفافیت اموال مسئولان یا طرحهایی از این دست، به هیچ وجه نمیتواند نقاط فسادخیز فرآیندهایی که مسئول در آن نقش دارد را آفتابی کند. یعنی مستقل از اینکه نتایج آن خوب است یا بد، میتوان گفت که این کار قطعاً بهکار شفافیت نمیآید.
۶- البته مانیتورینگهای غیردقیق، نهتنها شفافیت تولید نمیکنند بلکه خود میتواند نقطه فسادخیز دیگری هم تولید کند. وقتی کسی به کمند مکانیزمهای اعمال نظارت و شفافیت نمیافتد، معنای مقابلش این است که فعالیت او سالم است. یعنی عدم کشف فساد، به معنای سلامت است. وقتی یک سیستم به درستی شفاف نشود، نمیتواند فساد را کشف کند لذا فاسدان از فیلتر آن رد میشوند و درواقع گواهی سلامت خواهند گرفت. فاسدان میتوانند در سایه تاییده سلامت گرفتن، مصونیت خود را افزایش دهند. در این شرایط نهتنها شفافیت و پیشبینیپذیری محقق نمیشود بلکه بهطور سیستماتیک، ناظران را دچار خطا میکنند. و این خطرش بیشتر از حالت عادی است.
بدیهی است که در این شرایط فاسدان «اموال» خود را طوری مهندسی میکنند تا بدون کاستن از فسادشان، از سیستم تأیید سلامت بگیرند؛ این مهندسی، اندک هزینه و دردسر هم برایشان نمیسازد.
اعمال مکانیزمهای غلط و مانیتورینگهای غیردقیق جهت تمهید شفافیت، میتواند کارکرد ضدخود داشته باشد. یعنی فساد را بهجای سلامت و سلامت را بهجای فساد بنشاند. وانگهی اعمال این مکانیزمها و مانیتورینگها، هزینههای گزاف جهت تمهیداتِ ناکارآمد بر ساختار تحمیل میکند.
۷- ما باید تعریف و روایت خود را از «شفافیت» منقح و بهداشتی کنیم تا بتوانیم پاسخ درستی به این نیاز بدهیم و ساختار درستی تمهید ببینیم. این طرحهای غیردقیق محصول روایتهای غیردقیق است. بررسی داراییها، بهجای نظارت بر فرآیندهای دارا شدن، بدترین نوع نظارت است. با ایست بازرسی نمیتوان شفافیت ایجاد کرد. نقل میکنند دزدی به کاروانی زده بود. تمام آن را یکجا برده بود. در راه بازگشت به شهر، داروغهها تمام اموال او را گشتند و یک مورد مشکوک هم نجستند. همه چیز درست چیده شده بود. وسایل ضروری، سوغات، پول سفر و قرآن و جانماز نیز در آن بود. نشانی از شلختگی حاصل از دزدی در آن نبود. ایست بازرسی نمیتواند شفافیت ایجاد کند. فاسدان اموالشان را طوری میچینند که رد و نشانی از فساد در آن نباشد. نهتنها نشان فساد را پاک میکنند بلکه نشانه خدمت بیمنت نیز در آن مینهند. طوری بساط سادهزیستی پهن میکنند که بازرسان و ناظران، دعایشان هم میکنند!
زبان باید شفاف و دقیق شود تا بتوان تمهیدات شفافیت و دقت را فراهم کرد.
سه درس برای سه گروه از اعتراضات دیماه ۹۶
غلامعلی جعفرزاده نماینده رشت در مجلس در روزنامه ایران نوشت:
حوادث دیماه سال ۹۶ درس عبرتهای زیادی برای بخشهای مختلف کشور داشت. درسهایی که باید آنها را در سه سطح عموم جامعه، نخبگان و حاکمیت تقسیمبندی کرد.
به نظر نگارنده، شاید مهمترین درسی که حوادث دیماه سال ۹۶ برای افراد حقیقی و حقوقی حاضر در حاکمیت داشت، این بود که باید بخشهای نادیده و ناشنیده جامعه ایرانی توسط حاکمیت به صورت رسمی شنیده و دیده شوند. این بخشها به طور قطع دارای ابعاد اجتماعی اکثریت در کشور ما نیستند اما اینکه به بهانه اقلیت بودن، مواضع، سخنان و اعتراضشان نادیده و ناشنیده باقی بماند، یک اشتباه فاحش خواهد بود که میتواند به مرکزیت یافتن آنها در حوادثی چون دیماه گذشته منجر شود. ضمن اینکه قرار گرفتن آنها در مقام گروهی سرخورده و مظلوم امکان همذات پنداری بخشهای دیگری از جامعه با آنها و گسترششان را نیز فراهم میکند. تغییر سیاستهای رسانهای و اطلاعرسانی، اصلاح نگاه به طیفهای مختلف جامعه و تغییر سیاستها در برابر اعتراضات و انتقادات قشرهای مختلف مردم درسی است که حوزه سیاست و مدیریت کشور باید از اتفاقات دیماه گذشته میگرفت که البته به نظر میرسد هنوز در سطوح مختلفی مغفول مانده است.
اما در سطح نخبگان هم این اتفاقات یک تلنگر مهم بود؛ جایی که گروههای مرجع ما در این اعتراضات در حاشیه ماندند و تقریباً از ایفای یک نقش فعال ناتوان بودند. این وضعیت که گروههای مرجع در جامعه اعتبار خود را از دست بدهند، قطعاً یک زنگ خطر بسیار بزرگ است. میتوان اذعان داشت که بخشی از این وضعیت ناشی از سیاستهای نادرستی در سطح حاکمیت است که گروههای مرجع غیر وابسته به خود را کم اعتبار کرده و از چشم جامعه میاندازد و در بزنگاههایی چون دیماه ۹۶ نمیتواند از پتانسیل آنها بهره بگیرد. اما بخشی از این وضعیت هم ناشی از نوع رویکرد خود این گروههای مختلف مرجع است که در مسیر زاویهداری نسبت به بطن جامعه حرکت کرده و قدم به قدم از بسیاری از واقعیتها دور شدهاند و این موقعیت، مرجعیت و اعتبار آنها را تحت تأثیر منفی خود قرار داده است. ما اکنون گروههای مرجعی داریم که میتوان گفت کم و بیش بی خبر از آنچه در بطن جامعه در گذر است، به زیست اجتماعی خود ادامه میدهند و چنین سبک زندگی میزان تأثیرگذاری آنها را کم میکند.
اما در سطح سوم، این اتفاقات باید برای بطن جامعه هم دارای پیام و درسی خاص باشد که هر نوع اعتراض و انتقادی، هر چند حتی حق قانونی و انسانی باشد الزاماً نمیتواند منجر به اتفاقات مثبت و سازنده گردد.